گفتند "مقام أخفیٰ" جایی است که پیدا نیست...

خودشیفتگی، زباله است!

اپیزود اول:

فرض کن که جلوی در خونه ت یه پاتیل زباله ریخته شده. خب احتمالا قرار رو بر این میذاری که اونها رو جمع کنی. لکن تا قبل از اون، از اینکه گذرت اون ورا بیفته خودداری میکنی. حتی با وجود اینکه اونجا خونه ته. باور پذیره. حالا آدمی که اینقد از زباله دوری میکنه، خودش تبعا نمیتونه زباله دان باشه، نه؟ ولی خب میبینیم که درون هر کدوم از ما کلی زباله درست شده و اصلا انگار نه انگار. یکی از این زباله ها، خودشیفتگیه!

اپیزود دوم و نتیجه:

رفتارم مردونه اس. یعنی شاید یه خورده غلیظ مردونه س. اصلا به جزییات توجه ندارم، از سر غرور و خودبرتربینی با هر کسی همکلام نمیشم و اصلا با کسی که محترم نیست معاشرت نمیکنم. البته همه اینها خوبه به نظرم و نیازی نمیبینم بخوام اصلاحشون کنم. لکن ممکنه در یه جایی که فردی محترم هست اما فقط یه خورده نیاز به راهنمایی داره، از سر غرور، خودمو از حریمش حفظ کنم. این جا دیگه نمیشه بگیم غرور مفیده. این بیشتر شبیه به یه خودشیفتگیه مزخرفه که در وجود من ایجاد شده. همون زباله است که دم در خونه م جمع شده. اول باید که جمعش کنم. ثانیا ازش دوری. شاید راه حل هر دوش این باشه از مواضعم کوتاه بیام و جلوی فردی که این فرصت رو بهم داده، تواضع کنم. شاید مثال خوبی نباشه ولی تواضع مثل آبجو میمونه. بعد از مصرفش، سبک میشی. سبکی دلپذیری داره. آروم و بی صدا. انگار همون دم در خونه که کثیف شده بود رو تمیز کرده، یه آب و جارو هم کرده. الان هم دم دمای صبحه و هوا اردیبهشتی!

  • آزاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی