انتظار، منطقی نیست!
من هیچ وقت طعم انتظار را نچشیدم. اصلا نمیفهممش. نمیدانم شاید برای آن است که خیلی کم حوصله ام. البته که هستم. ولی سوال جدی من در این خصوص به صراحت آن است که بالاخره آدمیزاد هر فقدانی را فراموش میکند و به تبع آن حس ناراحتی اش فروکش. حالا مثلا شاید در موارد خاص، مادری 30 سال انتظار پسر مفقود الاثرش را میکشد و در این مدت انگار که ذره ای از آن حرارت و شوقش کم نمیشود. اما خب قلب مادر را که همه ندارند. در مورد خودم صحبت میکنم و میدانم قلبم اساسا زیاد به یاد کسی نمیتپد. اگر کسی باشد که نمیدانم می آید یا نه، یا اصلا تاثیرش را در زندگی ام حس نمیکنم، ابدا حس جاودانه ای نسبت به او ندارم. یعنی اصلا نمیتوانم داشته باشم. حال با این اوصافی که گفتم، میخواهی بگویی شیعیان، برایشان این حس، جاودانه است؟ و خصلت های منتظران واقعی را بنویسی که چه و چه اند؟ پس من هم باید بگویم یا با وجود این همه المان های شیعی در زندگی ام، شیعه نیستم و یا اساسا این مقوله (شامل احساس و منطق و قلب و هر مورد نیاز دیگری) چیزی نیست که در این وادی ها دربیاید. و چیزی که در دست ما نباشد، منطقش هم در قالب ذهن ما نمیرود.